هنوز مرد نجرانی سخن خود را تمام نکرده بود که غضب وجود ذونواس را فرا گرفت و سپس سوگند یاد کرد که شمشیر خود را غلاف نسازد و غضب خود را فرو ننشاند، تا اینکه مردم نجران را به آتش قهر خود بسوزاند، مگر آنکه دوباره به دین یهود باز گردند.
ذونواس با گروهی از هواداران خود و با لشگری عظیم صنعا را به قصد نجران ترک کرد و چون به نجران رسید شهر را به محاصره در آورد. اما او قبل از حمله، بزرگان و صاحب نظران نجران را فرا خواند و گفت؛ قبل از آنکه شما را مورد حمله قرار دهم از روی لطف و کرم خود، فرصتی به شما می دهم تا دوباره به آیین یهود برگردید، در غیر این صورت شما را به تیغ عذاب و آتش انتقام گرفتار می سازم پس یا یهودیت را انتخاب کنید یا سوختن در آتش را.
مردم نجران گفتند؛ نصرانیت دینی است که با جان ما آمیخته و در تار و پود وجود ما نفوذ کرده است. ما دست از آن برنداشته و از آن سرپیچی نمی کنیم و هرچه می خواهی انجام بده و در نهایت مسیحیان آتش را برگزیدند.
آنگاه به فرمان ذونواس حفره هایی در زمین ایجاد کردند و دور تا دورش را هیزم های بسیار گذاشتند و مسیحیان را داخل آن گودال ها سوزاندند.
[365]
او حتی از پیرمردان زمین گیر و پیرزنان خمیده و اطفال شیرخوار نیز چشم نپوشید و همه را در کام آتش افکند. تعداد کشته شدگان در آن روز بیست هزار نفر بود.(1)
[مرگ بر آدم سوزان خندق، همان آتش مایه دار و انبوه، آنگاه که آنان بالای آن خندق به تماشا نشسته بودند و خود بر آنچه بر سر مؤمنان می آوردند، گواه بودند و بر آنان عیبی نگرفته بودند. جز اینکه به خدای ارجمند ستوده ایمان آورده بودند].(2)